داستان من

هرگز تمتمت را برای کسی و نکن

بگذار کمی دست نیافتنی باشی

آدمها تمامت که کنند رهایت می کنند

پنج شنبه 28 آذر 1392| 15:28 |رها| |

 

بندی که پاره شده رو میشه بست اما همیشه یه گره اون وسط می مونه

پنج شنبه 28 آذر 1392| 15:27 |رها| |

 

اگر همه ابر ها هم ببارن گل های قالی جوونه نمی زنن

این قانونه زیر پا موندنه

پنج شنبه 28 آذر 1392| 15:24 |رها| |

 

گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از تمام دلتنگی ها

حسرت هارا می شمارم

و باختن هار

و صدای شکستن را

نمی دانم من کدامین امید را نا امید کردم

و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگم

 

پنج شنبه 28 آذر 1392| 15:18 |رها| |